بدون عنوان
تولد یکسالگی شایان عزیزم
شایان عزیزم.....دیدن نگاه قشنگت روح تازه ای به وجودمان بخشید و تو پاک و زیبا به دنیای قشنگ ما قدم گذاشتی .... با شکوه ترین روز دنیا، روز تولد توست.... تولدت مبارک عزیز دل مامانی..... ...
نویسنده :
مامان
17:44
سینا شایان
سینای عزیزم حدود یکسال و سه ماه می شود که به کلاس سنتور می رودو انصافا هم خوب می نوازد . دیروز هم رفتیم برای سایزگیری لباس فرم مدرسه اش امسال به کلاس هشتم می رود. امیدوارم که در تمام مراحل زندگیش موفق باشد. شایان عزیزم هم کاملا چهار دست وپا میرود شش تا دندان هم دارد آخر هفته تولد یکسالگیش را جشن می گیریم چه زود گذشت .پارسال استرس به دنیا آمدنش را داشتم .چه قدر این یکسال زندگیمون رنگ و بوی تازه ای به خودش گرفت و من از خدای خودم خیلی ممنونم که دوتا بچه س...
نویسنده :
مامان
13:52
چهار دست وپا
شایان عزیز من چند روزی میشود که روی زانوهایش حرکت می کند و دنبال من مثل جوجو کوچولوهاهر جای خانه بروم می آید تازه دوتا دندان بالاییش هم درآمده و حالا او چهار دندان دارد خیلی وخیلی وابسته به من شده اگر در کنارش نباشم کلی گریه میکند . هرچه بزرگتر میشود شیطان تر ، دوست داشتنی تر و بامزه تر میشود الهی قربونش برم :-) ♦ ...
نویسنده :
مامان
12:47
دندون
دیروز متوجه شدم دندان کوچولو ی سمت چپ قسمت بالای پسر کوچولوم داره در میاد دو تا دندون پایینش پنج ماهگی در آمد و حالا بعد ازپنج ماه دندون کوچولوی دیگری سر در آورده امیدوارم زیاد اذیتت نکنه مامانی خیلی وابسته به من شدی هر جا می رم ازاتاق به آشپزخونه دنبالم می گرد ی و می خواهی همش تو بغلم باشی وقتی مامانی را با اون چشمهای قشنگت می پایی که از جلوی چشمات دور نشم دلم برات ضعف می ره قربون اون دوتاچشم سیاهت برم که اینجوری نگام می کنی نفسم...... ...
نویسنده :
مامان
13:32
بهترینم سینای عزیزم
آرزو میکنم: به اندازه کافی شادی داشته باشی تا خوش باشی به اندازه کافی بکوشی تا قوی باشی به اندازه کافی اندوه داشته باشی تا یک انسان باقی بمانی و به اندازه کافی امید داشته باشی تا خوشحال بمانی باز هم خواهم نوشت به امید روزی که بخوانی و بدانی و شایسته باشی...
نویسنده :
مامان
19:33
ماهیهای کوچولو
شایان عزیزم این شعر را خیلی دوست دارد و موقع خواب آن را برایش می خوانم.. تو حوض خونه ما ماهیهای رنگارنگ بالا و پایین میرن با پولکهای قشنگ با چشمهای نازشون تو آب شنا می کنند دنبال هم می گردن همو صدا می کنند کلاغه تا می بینه کنار حوض می شینه کمین می گیره میخواد ماهی بگیره ماهیها قایم می شن به زیر آبها می رن کلاغ شیطون میشه زارو پریشون کلاغ شیطون میشه زارو پریشون... تقدیم به پسر دایی عزیزم امیرحسین
نویسنده :
مامان
14:13
برای شایان عزیزم
پسرم لحظه به لحظه کنارم قد می کشی و بزرگ می شوی . دستهای کوچکت را می گیرم تا بلند شوی و راه بروی کوچولوی من تازه سینه خیز می روی تمام لذت زندگیم همین هاست . می خواهم آغوشم مادرانه ترین آغوش دنیا باشد... می خواهم به تو یاد بدهم کلمه به کلمه عشق را....زندگی را.... مادر بودن شیرین است ...آنقدر شیرین که حتی فکر کردن به نوازش صورت پاک و معصومت مرا می برد تااوج.... ...
نویسنده :
مامان
23:36